ترسم که اشک
شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۱:۲۷ ب.ظ
نامهربان، شکستن گل ،با تبر که نه
در تنگنای بوسه ی دیوار و در که نه
سرمنشاء تمامی این بغض ها منم
یاسی چنین نشسته به سوگ پدر که نه
گیرم که با شکستن در،عقده وا شود
قبلا بگو که می شکنی ..بی خبر که نه
نامهربان شکستن گل،پیش شاپرک
وقتی نظاره گر شده با چشم تر که نه
زینب،دوباره مادرتان خوب میشود
در ظرف چند روز و شب مختصر که نه
تو مرد خانه ای پسرم،گریه کن ولی
گریه کنار دشمن اشغالگر که نه
"ترسم که اشک در غم ما پرده در شود"
آری مگر به اشک، به خون جگر که نه
- ۹۲/۰۸/۰۴
توفیق می خواد اینجوری شعر گفتن
خوش به حال دلتان...