.
خارق العاده اند چشمانت، تازه این با حساب ارفاق است
چون نگاهت فقط نه در ده ما، شهره در بیکران آفاق است
چشم آتش بیار معرکه ات، هیزم خشک و تر نمیفهمد
پشت هم پلک میزنی شاید، مژه بر پلک سنگ چخماق است
می هراسم که سیل گیسویت با خودش هرچه هست را ببرد
می هراسم، ولی خدا را شکر، موی تو در مهار سنجاق است
دل یکتاپرست من باید با خودش حل کند مسائل را
تو که با آن دو چشم کافرکیش، گفته ای هرچه شرط ابلاغ است
ای به بار آمده! به دستی که در نگهداری ات تکیده نخند
باغبان نیز حق آب و گلش ــ گرچه ناچیز ــ گردن باغ است