ما مدعیان خود مسلمان خوانده
در وصف تو عاجزیم یا درمانده
در خطبه ی شام با پدر مو نزدی
آنقدر که "سیدِ رضی" هم مانده
ما مدعیان خود مسلمان خوانده
در وصف تو عاجزیم یا درمانده
در خطبه ی شام با پدر مو نزدی
آنقدر که "سیدِ رضی" هم مانده
هرچند او را زحمت بسیار خواهد داد
پیچک به لطف تکیه گاهش،بار خواهد داد
با استکانی آمدم،افسوس سهمم را
باران الطافت همین مقدار خواهد داد
من دوستت دارم... ولی این راز را هرگز
با تو نگفتم،چون تو را آزار خواهد داد
از جنگل گیسوت خواهم رفت....فصل "کوچ"_
_تاوان دل بستن به آن را "سار" خواهد داد
آخر همین بغضی که در بین گلو مانده،
در کنج تنهایی به دستم کار خواهد داد
در نوکری ات خوشا سرآمد بودن
با معجزه ی تو از نود،صد بودن
یک عمر مقیم خانه دوست شدن
جاروکش و کفشدار مشهد بودن