در سرم
چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۶ ب.ظ
گرچه کوشیدم بمیری در نبردی در سرم،
آمدی مثل همیشه با چه دردی در سرم
درد شاید کمترین شرح است وقتی روز و شب،
پتک میکوبد مدام انگار مردی در سرم
تا سکانسی، گفتگویی،نامه ای را رو کنی
آمدی تا خاطراتت را بگردی در سرم
هرچه کردم از سرم بیرون روی بیهوده بود
حاکم یک دولت قائم به فردی در سرم
از گلیم پشتِ در گاهی سوالی کن که با-
رفتن و بازآمدن هایت چه کردی در سرم
گفتم اینها را ولی ... در دل دعا کردم شبی
بازگردی.. بازگردی.. بازگردی در سرم
- ۹۳/۰۹/۱۲